نویسنده تلاش کرده است با به تصویر کشیدن توانمندیهای جامعه ایرانی برای کار و پیشرفت و نیز جاذبههای غرب برای تحصیل و کار، علت ماندن یا رفتن دانشجویان را توجیح کند… میثم، شخصیت اول داستان، دانشجوی نخبه ایرانی است که از طرف دانشگاههای اروپایی دعوت به همکاری میشود. این در حالیست که میثم در فرصت مطالعاتی توانمندیها و امکانات اتریش را لمس کردهاست…،در این میان میثم درگیر ابراز علاقههای افراطی یکی از همدانشگاهیهایش بهنام سوسن میشود. چیزی که درگیرش کرده است و در نهایت…
بخش هایی از متن کتاب اپلای:
1.هواپیمایم که در فرودگاه وین نشست، یک لحظه حس کردم فرصتهایم جمع شدند دورم و همهجا شد، پنجرهای که در یک دنیای متفاوت برایم باز شده است. پنجرهای که تمام زوایای شهر وین را نشان میداد. اولینش هم نظم زمان بود. برای امثال من که دوست داریم از هر ثانیه، یک برداشت داشته باشیم این منظم بودنِ همهچیز، یک دریچه بود به سمت پیشرفتی که آرزویمان بود. زیبایی خیابانها و ساختمانها و هستۀ سکوتمدارانۀ شهری که در وین جریان داشت چشم پر کن بود…
شکوریان فرد پیش از این با رمان رنج مقدس، توانسته بود در فهرست پرفروشترین آثار داستانی دهه 90 قرار بگیرد.
2.شب از کانون زود برمیگردم تا با احمد پدر را حمام ببریم. حوصلهٔ خندیدن به شوخیهای احمد را ندارم. با هیئت امنای مسجد درگیر شدیم. توی جلسه هر چه خواستند توبیخم کردند. من و سعید به نمایندگی کانون آنجا بودیم. مقابل پنج ریش سفید و بیریشِ موسفید نشستیم. مدل کارمان در کانون مرکزی را توضیح دادیم. سعید از جهتدهی شور و شیطنت بچهها با ورزش میگوید و اینکه زیرزمین مسجد اگر آشپزخانه نباشد سازماندهی کانون و تنوع برنامههای آن راحتتر میشود. میشود پاتوق یک عالمه بچه و نوجوان. حرف سعید مثل پتک است که روی سرشان بخورد. زیرزمین محل درآمد است برای تجملات مسجد. ناخودآگاه نگاهم میرود سمت لوستر و فرشهایی که بیدلیل نونوار شد. با ناراحتی از کارهای بچهها میگویند که از نظر آنها اشتباه است و از نظر ما. میگویم: بچهاند دیگر.
ادب ندارند.
ادب مگر چیست؟ همین که با صدای اذان خالقش بلند میشود و جواب ندای او را میدهد و میآید مسجد با ادبترین فرد جهان است.
عقلم هشدار میدهد که برای جنگیدن نیامدهام و با آرامش پیش بروم. فقط میگویم: بزرگ میشوند.
هر وقت بزرگ شدند بیان! مسجد که جای مسخره بازی نیست.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.