مدافعان حرم ۱۴: دلتنگ نباش – شهید روح الله قربانی مادر ازت متشکرم وقتی تحملم کردی،وقتی با اسم ارباب شیرم دادی، وقتی دعا کردی شهید شوم، وقتی بابا تو ماموریتهای متعدد بود تو ما را به تنهای و سختی بزرگ کردی. انشالله همیشه مهمان بی بی باشی، انشالله با شهادتم شفاعتت کنم.
گزیده ای ازمتن کتاب دلتنگ نباش:
فکر مهران خیلی مشغول بود. نمیدانست کدام راه را انتخاب کند. میخواست با روح الله مشورت کند و نظرش را بپرسد. پاتوقشان شبها بعد از ساعت خاموشی، در بالای ساختمان ممنوعه بود… -تو میگویی برویم یا بمانیم و درسمان را ادامه بدهیم؟ من فکرم مشغول است، نمیدانم کدوم را انتخاب کنم. روح الله نگاه نافذش را به مهران دوخت و گفت: «آره، باید زودتر وارد کار بشویم. معلوم نیست قضیۀ سوریه تا کی باشد، باید زود خودمان را برسانیم. الان که سوریه پیش آمده، وقت ماندن و درس خواندن نیست. باید برویم و برسوانیم خودمان را»… روح الله خیلی نگران بود. مدام به زینب میگفت: «دعا کن آنجایی که دوست دارم، بیفتم» شهادت رسول خیلی چیزها را برایش روشن کرده بود. از خدا میخواست آنچه برایش صلاح است و دوست دارد، نصیبش کند.
نویسنده کتاب می گوید:
تقوای شهید که در همه مراحل زندگی از او می بینیم ویژه ترین خصوصیت اوست، اینکه با وجود تمام مشکلات و سختی هایی که در زندگی داشته است باز همیشه خدا را مد نظر قرار می داد، به قول یکی از دوستان شهید که می گفت: روح الله تو زندگی رَنده شد بعد شهید شد. به نظرم این موضوع خیلی شخصیت شهید را جذاب کرده است، در وصیت نامه اش هم نوشته است که « شهادت خوب است و تقوا بهتر، تقوایی که در قلب باشد و در رفتار بروز کند.»
نویسنده در خصوص چگونگی نامگذاری اسم کتاب چنین می گوید:
اسم هایی مطرح شد اما چون خود شهید روحیه ی خاص و هنری داشت بنده و انتشارات دوست داشتیم یک اسم خوب و هنری برای کتاب انتخاب کنیم. بعد از مطرح شدن چند اسم آخر به عنوان «دلتنگ نباش» رسیدیم که اشاره به یکی از خاطرات همسر شهید بعد از شهادت روح الله دارد. وقتی روح الله شهید شد چند وقت بعد زینب که خیلی دلش برای روح الله تنگ شده بود به خانه ی خودش می رود و وقتی کتابی که روح الله به او هدیه داده بود را باز می کند و می بیند روح الله روی برگ گل رز برایش نوشته بود: «عشق من دلتنگ نباش».
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.