پسرک عرب جلوی موکبی که بالایش با خط زیبایی نوشته شده بود “موکب حضرت عباس علیه السلام “ایستاد.
دستش را توی هوا تکان داد و باخودس حالی فریاد میزد :پیدای شان کردم… پیدای شان کردم !
پدرسرک که به او “ابو حسن” می گفتند پشت میز بزرگی ایستاده بود.با دیدن مهمان ها چهره اش به لبخند باز شد و گفت:
سلام علیکم… خوش آمدید بفرمایید1
پسرک با اشتیاقی که در صدایش کاملا پیدا بود گفت “بابا بالاخره پیدا کردم 1″
ابو حسن با خنده سری تکان داد و با لهجه ی عربی گفت:”پس شدید1”
بابا با تعجب پرسید :چی شدیم؟
هم سفرهای حسن پسر بازیگوش من.
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.